مصطفی(ناصر ) احمدزاده.شعرای مازندران.(بابلی)

 

مصطفی ( ناصر ) احمد زاده

 

 

 

مصطفی احمدزاده (ناصر فرساد) شاعر ، نویسنده و پژوهشگر فرهیخته در شهریور 1320 در شهرستان بابل متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه با عشق به خدمت شایسته تر ، شغل معلمی را برگزید و با گذراندن دوره ی تربیت معلم رسماً به تدریس مشغول شد. مدت ها در زادگاه نیما یوشیج یوش و روستاهای بابل به تعلیم و تربیت کودکان روستایی پرداخت.

 

 

 

وی سکوت و آرامش روستا و مردم ساده و صمیمی آن را بسایر دوست می داشت و فضای آرام و بی دغدغه ی روستا را برای خواندن و نوشتن مناسب تر میدید. او می گفت « یک سوم کتاب هایی را که در ساعات فراغت از تدریس خوانده ام ، نتوانسته ام در غوغای شهر بخوانم »

 

 

 

رفته رفته آوازه ی بسیاردانی او فضای شهرهای نور ، محمودآباد و بابل را پر کرد تا آن جا که پس از انتقال به بابل وی را برای تدریس به جای دبستان به دبیرستان فرستادند و درس های مهم ادبی را به این دیپلمه ی فاضل سپردند. پس از پایان دهه ی نخست معلمی اش به دانشگاه رفت و دوره ی کارشناسی زبان و ادب فارسی را به پایان برد. وی در دانشگاه در کنار دروس مختلف ادبی ، شیوه ی علمی تحقیق و پژوهش را نیز فراگرفت و حاصل این تلاش ، نوشتن تعلیماتی عالمانه بر کتاب ارزنده ی التدوین فی جبال شروین اثر محمدحسن خان اعتمادالسطنه و تصحیح کتاب پر ارج اخبار الاخیار تالیف محدث دهلوی و تصحیح رسالاتی از حافظ ابرو و افزودن تعلیماتی بر آن ها و نقدی بر کتاب نسائم الاسحار فی لطائم الاخبار از منشی کرمانی را باید نام برد که بخشی از آن ها هنوز به چاپ نرسیده است. از میان استادان بنام ادب پارسی بیش از همه از ایرج افشار و دکتر زریاب خویی تاثیر پذیرفته بود و همواره از این دو بزرگ به نیکی یاد می کرد. ناصر ذوق شاعری و پژوهش را با هم داشت و شعر را به شیوه ی نو و کهن ، نیکو می سرود و « فرساد» تخلص می کرد و هر چند گاه آن ها را در برخی مجلات ادبی به چاپ می رساند و مقالاتی در زمینه ی پژوهش و نقد و معرفی کتب در نشریات وزینی مثل نشر دانش ، در قلمرو مازندران ، اباختر و . . . به چاپ می رساند. این ادیب وارسته که خود روزی در سوک فرهیختگان از دست رفته ی این مرز و بوم ، مرثیه می سرود ، با کوچ زودهنگامش در 1377 بانگ دریغای دوستداران فرهنگ و ادب ایران زمین را برآورد. دوست فرهیخته و پرکار و سخت کوش سیروس مهدوی در مراسم بزرگداشت او در سومین سال درگذشتش این گونه از او سخن گفت : « ناصر بیش و پیش از من زندگی را می شناخت و به آن عشق می ورزید ، به ویژه آن هنگام که در کتاب خانه ی کوچکش می لمید و متنی را به نیروی اندیشه وزن می کرد. ریختگی ها را در می یافت و به یاری واژگان می شتافت. » از ناصر تنها چند قطعه شعر در دست است که آن ها را نیز اغلب تحت تاثیر مناسبتی شکوهمند و یا سوک عزیزی بزرگ سروده است که در این جا نمونه هایی از سوک سروده هایش را می آوریم :

 

 

 

سوک

 

 

 

در رثای استاد رمضانعلی شعبانپور

 

 

 

ای سخندان سخن سنج چرا در گوری          راست چون مهر فلک با من و از من دوری

 

 

 

ظلماتی است عجب ، بی تو به سر آوردن          ماه کنعانی من از چه ز من مهجوری

 

 

 

من ز میخانه ی فرهنگ تو سرمست شدم       تو ز خم خانه ی آیات و سور مخموری

 

 

 

جمع مشتاق تو امروز پریشان گشته است      تا تو از پرده درآیی چه در منثوری

 

 

 

روشنان فلکی را غم بیداران نیست              روی بنما ، بنوازم که تو کوه نوری

 

 

 

در عزای تو نه من ، عالم و آدم بگریست             آخر ای محتشم شهر ، تو شعبانپوری

 

 

 

به بلندا شب من ، هر شب من یلدایی است        تا نهان گشتی تو از چشم و به گل مستوری

 

 

 

 این چه رسم است و چه آیی که فضیلت در خاک    رسم و آیین دگر باید و هم منشوری

 

 

 

هودج پاک تو بر دوش ملائک می رفت              با فرازان فلک هم سخن و محشوری

 

 

 

 

 

 

 

دردا از آسمان ادب رفت اختری              سرحلقه ی کمال و بزرگی و برتری

 

 

 

قدر تو برگذشت از این تنگ جای خاک            برتر ز ماه روشن و خورشید خاوری

 

 

 

نقاد بی معارض علم سخنوری               استاد بی همال سخندانی دری

 

 

 

بالا بلند ژرف نگاه و گشاده دست          غواص موج اشکن بحر سخنوری

 

 

 

لطف بیان تو به سخن های معنوی                هر هفت کرده آمده اینت هنروری

 

 

 

در عقل همنشین تو سلمان فارسی            در زهد از قبیله ی عمار و بوذری

 

 

 

آری به راستی ادب آموز حافظی                 دانش پژوه مکتب سعدی و انوری

 

 

 

میراث دار فضل فروزانفر و معین               پرورده ی همایی و استاد ناصری

 

 

 

شاهین تیزچنگ معانی شکار ما                  از رفعت ثریا افتاد بر ثری

 

 

 

ای برگشته از مه و خورشید جاه تو             آری سزاست این که از این خاکدان پری

 

 

 

بس دیر نیست سال و مهت در گذار عمر      دردا ازین زمانه و این چرخ چنبری

 

 

 

« آزرده کرد کژدم » نامردمی تو را            زان رو شکست قامت چون سرو کشمری

 

 

 

بگذار بگذرم من از این قصه های درد           از فتنه های تیر و از کید مشتری

 

 

 

از خاک می روی تو به افلاک تاکنی              با ماه همنشینی و با مهر همسری

 

 

 

کس ایمنی نیافت ازین زهر چشم دهر             تا باز با که پنجه دراندازد ایدری

 

 

 

منابع :

 

 

 

1-  محمدحسن خان اعتمادالسطنه ، الندوین فی جبال شروین ، تصحیح مصطفی احمدزاده ، مقدمه.

 

 

 

2-  سیروس مهدوی ، مقاله ی ارائه شده در مراسم بزرگداشت مرحوم ناصر احمدزاده در سومین سال مرگ او .

 

 

 

3-  کیهان فرهنگی ، سال سوم ، شماره ی 8 سال 1365 ص 4-22

 

 

 

4-  خبرنامه ی بارفروش ، شماره ی 33 مهر 1380

 

 

 

5-  یوسف الهی ، سخنوران بابل ص 6-244

 

 

 

6-  احمد داداشی پرسه یکم ص 32 و 481

 

 

 

7-  مصطفی احمد زاده ، اباختر شماره ی 1 و2 سال 1381 ش ، ص 2-241

 

 

 

 8 – سبوی سخن.

 

 

 

 

 

 

 

یک دیدگاه برای ”مصطفی(ناصر ) احمدزاده.شعرای مازندران.(بابلی)

  1. درود بر شما ، ممنونم از یادآوری نامشون پیروز و سربلند باشید

بیان دیدگاه