سیمین بهبهانی،غزلسرای آزاده ایران در گذشت و در تاریخ مردم ایران به نیکنامی ،جاودانه شد

سیمین بهبهانی در بیست و هشتم تیر ۱۳۰۶ در تهران به دنیا آمده بود. او اولین شعرهای خود را در سال ۱۳۲۰ و در ۱۴ سالگی سرود. شعرهای نخستینش در روزنامه نوبهار با مدیریت ملک الشعرا بهار منتشر شد. مجموعه اشعار «جای پا» (۱۳۳۵)، «چلچراغ» (۱۳۳۶)، «مرمر»(۱۳۴۲) و «رستاخیز» (۱۳۵۲) از جمله آثار او پیش از انقلاب ایران است. خانم بهبهانی از اواخر دهه چهل و در اوایل دهه پنجاه خورشیدی، به همکاری با شورای موسیقی رادیو و تلویزیون ایران پرداخت و بیش از ۳۰۰ ترانه سرود که اغلب با آهنگ های آهنگسازان بزرگ دوران و خوانندگان نامدار وقت اجرا شدند. نخستین مجموعه اشعار او پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۶۰ با عنوان «خطی ز سرعت و از آتش» منتشر شد که تحت تاثیر حوادث انقلاب، فضایی متفاوت از آثار گذشته او داشت. او دو سال پس از آن «دشت ارژن» را منتشر کرد. «سه تار شکسته» و «یک دریچه آزادی» از دیگر آثار سیمین بهبهانی است. خانم بهبهانی در سال ۲۰۰۹ جایزه سیمون دوبوار برای آزادی زنان را از آن خود کرد. او همچنین در سال ۲۰۱۰ زمانی که قصد شرکت در مراسمی به مناسبت روز جهانی زن در شهر پاریس را داشت،اجازه خروج از ایران را نیافت. او در آن زمان در گفتگویی با بی بی سی فارسی درباره جلوگیری از خروجش گفت وقتی همه کارهای مربوط به پروازش انجام شده بود و قصد سوار شدن به هواپیما را داشته، او را صدا می زنند و پس از گرفتن گذرنامه اش ، به او نامه ای می دهند که برای گرفتن گذرنامه به یکی از شعبه های دادگاه انقلاب مراجعه کند. خانم بهبهانی که عضو کانون نویسندگان ایران بود، آثارش با محدودیت هایی روبه رو بود خودش می گوید دفتری از شعرهای نو و نیمایی دارد، اما حاضر به انتشار آنها نشده است. در نوجوانی، و در همان زمان سرودن نخستین شعرها، مادرش فخرعظمی ارغون، پروین اعتصامی را به خانه دعوت کرد تا شعرهای دخترش را بشنود. این دیدار باعث شد که سیمین بهبهانی با شوق و اشتیاق شعرهای پروین را بخواند. شعر پروین و به ویژه نگاه او به جامعه و مردم سخت بر او تاثیر گذاشت؛ با این همه، سیمین بهبهانی در شعر مسیر خودش را پی گرفت. با انتشار مجموعه شعرهای «مرمر»(۱۳۴۲) و «رستاخیز» (۱۳۵۲) بیشتر به خاطر عاشقانه هایش شناخته می شد. از اواخر دهه چهل و در اوایل دهه پنجاه خورشیدی، به همکاری با شورای موسیقی رادیو و تلویزیون پرداخت و بیش از ۳۰۰ ترانه سرود که اغلب با آهنگ های آهنگسازان بزرگ دوران و خوانندگان نامدار وقت اجرا شدند. سیمین بهبهانی تا سال ۱۳۶۰، کتاب شعر دیگری منتشر نکرد. اما در این سال، با کتاب «خطی ز سرعت و از آتش» همه نگاه ها را متوجه خود ساخت. غزل های او، تحت تاثیر رویدادهای بزرگ و تکان دهنده انقلاب و جنگ، رنگ و طعمی تازه یافته بود. بازتاب شاعرانه وقایع پیرامون شاعر، با زبانی تازه و اوزانی جدید یا کمتر تجربه شده در تاریخ ادبیات فارسی، پیشنهادهایی بکر را در حوزه غزل فارسی، به عنوان مسلط ترین قالب شعری در ادبیات فارسی مطرح کرد. سیمین بهبهانی دو سال بعد، با انتشار مجموعه شعر»دشت ارژن» این پیشنهادها را تثبیت و نمونه هایی بدیع از غزل هایی با مضامین سیاسی و اجتماعی ارایه کرد که در آنها جوهره شعر، در پای مضامین قربانی نشده بود. از آن هنگام به بعد، آفرینش خلاقانه سیمین بهبهانی را درنگی نبوده است. غزل هایش به آینه ای بدل شدند که روح زمانه شاعر را شاعرانه بازتاب داده اند و این همه، در همراهی شاعر با شعرش رخ داد. او فاصله های میان زندگی و شعر را به حداقل رساند و نه تنها در شعرها، داستان ها و دیگر نوشته هایش، به تحولات سیاسی و اجتماعی و رویدادهای پیرامون خود واکنش نشان داد، بلکه خود نیز در عرصه اجتماع فعال شد و از جمله در کانون نویسندگان ایران و جمع فعالان حقوق زنان، به صدای رسای مطالبات برآورده نشده و آرزوهای ناکام کسانی بدل شد که خواستار فردایی بهتر بوده اند و مدافع ارزش هایی چون آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان.سيمين بهبهانی:

سيمين بهبهانی: گفتگوی خودمونی

ديدار سيمين بهبهانی به دعوت دانشکده پژوهش های آسيايی و آفريقايی دانشگاه لندن (SOAS) و سازمان هنرمندان بدون مرز و انجمن سخن، برای برگزاری يک شب شعر و چند ديدار و گفتگو صورت گرفته است. البته ما هم از اين ديدار و گفتگو بی نصيب نمانديم و بعد از ۷ سال مجدداً با سيمين در استوديو روز هفتم ديداری تازه کرديم!

سيمين بهبهانی، عکسها از دکتر نيما مينا

با خوش آمد به سيمين، ميکروفن را در اختيارش می گذارم تا از زندگی، فعاليت های ادبی و انتشاراتی و يا هر آنچه دوست دارد به شما درميان بگذارد سخن بگويد.

سيمين بهبهانی : من اون سالی که از اينجا رفتم، به تهران که رسيدم به فاصله يک هفته در بيمارستان خوابيدم و دو عمل جراحی سخت به علت سرطان روده داشتم. هنوز خوب نشده بودم که انتخابات دوم خرداد پيش آمد و مردم با چه شوقی رفتند پای صندوق ها و آقای خاتمی رو انتخاب کردند. متاسفانه اون اميدی که درباره آزادی ها می رفت به یأس بدل شد.

سيمين بهبهانی، هادی خرسندی

 

اتفاقاتی افتاده که خيلی ناگوار بوده. از قبيل قتل فروهرها، قتل مختاری و پوينده دو عضو برجسته کانون نويسندگان و همين طور قتل مجيد شريف و دوانی، زالزاده، غفار حسينی، محمود تفضلی و خيلی اتفاقات ناگوار مثل ۱۸ تير که واقعاً يک نقطه عطفی در شکل گرفتن آمال دانشجويی بود که همه رو نا اميد کرد و يک ضربتی بود که رشته بسياری از اميدها را بريد. طی اين چند سال می تونم بگم که اعتياد و تورم و فحشا و خيلی چيزها در ايران پيش آمد که خوب البته پيش تر هم بود اما کمتر بود! ولی الان به خاطر فقر بيشتر شده.

ممکنه لطفاً مختصری درباره فعاليت های ادبی خودتون بگين؟ سروده های جديد يا يکی دو مجموعه شعری که می دونيم طی اين سال های اخير منتشر کرديد.

سيمين بهبهانی، لعبت والا

بله. من طی اين ۷ سال دو مجموعه نثر منتشر کردم. يکی به نام «با قلب خود چه خريدم؟» و يکی به نام «کليد و خنجر». هر دو مقداری از مقالات من هستند و چند داستان و مقداری از خاطرات من از زندگی. غير از اين دو مجموعه، يک مجموعه خيلی حجيم در حدود ۹۰۰ صفحه به نام «ياد بعضی نفرات» منتشر کردم از دوستان شاعر و نويسنده که باهاشون حشر و نشر داشتم و نقدی روی کارهای آنها.

از جمله اخوان، سايه، آتشی، دولت آبادی و سيمين دانشور. تا اونجايی که در حيطه قدرت من بوده اين نقدها رو نوشتم، جمع آوری و کتاب کردم. چند مصاحبه هم در اين کتاب هست. غير از اون مجموعه اشعارم رو که چند سال بود جمع نکرده بودم، در يک مجموعه ۱۲۰۰ صفحه ای جداگانه به اسم «مجموعه اشعار» جمع کردم و توسط انتشارات «نگاه» منتشر کردم.

 

خانم بهبهانی، «يکی مثلاً اينکه» عنوان مجموعه شعر جديد شماست که در واقع تاريخ منظومی است از حوادث سال های اخير. لطفا چند بيتی از اين اشعار رو به انتخاب خودتون بخونيد؟

اين شعر رو در دوره ای گفتم که ليست های مختلفی داير بر کشتن نويسنده های مختلف منتشر می شد. يک شب زجرآوری بود که من در اون فکرهای مختلفی می کنم و منتظر خبر صبح راديو بی بی سی هستم!
اسم شعر هست «يکی مثلاً اينکه» …

هميشه همين طور است کمی به سحر مانده که دلهره می ريزد در اين دل درمانده
چگونه؟ چه می دانم! يکی مثلاً اينکه از آنچه که بايد کرد هزاره دگر مانده

يکی مثلاً اينکه چگونه نگه دارم امانت ياران را به چنگ خطر مانده
يکی مثلاً اينکه به خاک فرو خفتند و خون قلم هاشان به کوی و گذر مانده

چه سرخ و چه عطر آگين، شکفته ولی خونين، گلی که جدا از بن کنار تبر مانده
خشونت اين آزار، اگر کم اگر بسيار، چو خنجرتان سوزند ميان جگر مانده

بود که برآرد سر قيامت از اين مجمر، که در دل خاکستر هنوز شرر مانده
دريچه که روشن شد اميد کرم دارم، ز کتری جوشانی که زمزمه گر مانده

ز چای که می ريزم نصيب نمی يابم، خيال پريشانم به جای دگر مانده
پر از شکرش کردم، حواس کجا دارم، دقايق معدودی به وقت خبر مانده

خبر همه وحشت بود، سياهی مواجش فشرده چو کابوسی به پيش نظر مانده
هجوم خبر در سر، هراس خطر در دل، چنان که به فنجانم رسوب شکر مانده

سيمين بهبهانی، دکتر نيما مينا استاد دانشکده پژوهش های آسيائی و آفريقائی دانشگاه لندن SOAS

 

خانم بهبهانی يادتون مياد هفت سال پيش با ما درباره نادر نادرپور و اسماعيل خويی صحبت هايی کرديد. از جمله از مقامات جمهوری اسلامی خواستيد که اجازه انتشار آثار اين قبيل هنرمندان را در ايران بدهند. سخنان شما به مهمترين خبر روز در جام جهان نما و دومين خبر مهم بخش جهانی ما مبدل شد و متاسفانه در اين فاصله نادر نادرپور از دست رفت. می خواستم ببينم پس از اين مدت آيا به نکاتی که عنوان کرديد توجهی شد؟

توی کتاب خود من از نادرپور صحبت شده و روی شعرهاش بحث شده. دوستان نادرپور به ندرت شعری می آوردند و می تونم بگم اشعار کمی از نادرپور به طور رسمی چاپ شده. دريغ ديگه ای دارم و می خواستم اين رو درميان بگذارم.

کسانی مثل نادرپور و غلام حسين ساعدی در خارج مرده اند و دفن شده اند. جای بسيار تاسف است که ما نمی تونيم جنازه های اون ها رو به ايران ببريم. ولی دلم می خواست که اقلاً جايی باشه، حتی ستونی باشه که دور اون رو گلکاری بکنند و روی اون ستون نام اين ها در ايران نوشته بشه و اون غربتی که کشيدند و رنجی که تحمل کردند از ياد نبريم.

من نمی دونم کدام حکومت با انصافی حاضر خواهد شد اين کار رو بکنه. اين ها فرهنگ ما هستند، اگرچه عقايد مخالفی داشتند اما بايستی حکومت ها اونقدر منصف باشند که عقايد مخالف رو بپذيرند و فرهنگ خودشون رو از بين نبرند و اگر در زمان يک حکومتی فرهنگی از بين بره، ننگ اون حکومت خواهد بود.

 

خانم بهبانی. بحث جدی رو کنار می گذاريم چون اين برنامه در عين حال به مناسبت روز ولنتاين يا روز عشاق درست شده، از شما که بانوی غزل ايران هستيد، اولاً خواهش می کنم که تعريف خودتون رو از واژه عشق برای خوانندگان ما بگين و در ثانی برای حسن ختام اين گفتگو يکی از اشعار زيبای خودتون رو که متناسب با حال و هوای چنين روزی برای ما بخونيد. خيلی متشکرم.

قلم به اينجا رسيد و سر به شکست! هاهاها … عشق اصلاً تعريف کردنی نيست. عشق چيزی هست که بعضی ها ميگن از گرمای وجود ذات آدم و از فيزيک آدم تاثير می پذيره و پيدا ميشه.

خوب تا حدی درسته. ولی من الان در سنينی هستم که ديگه اون فيزيک رو بايستی کنار گذاشته باشم ولی باز هم عاشق هستم! عاشق چيزهايی که مادی نيستند. عاشق تصورات خودم. عاشق ايده های خودم. عاشق بعضی از دوستان خودم و عاشق زندگی!

برای حسن ختام اين گفتگو شعر «گفتگو» رو براتون می خونم…

گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم
گفتی اگر بيند کسی، گفتم که حاشا می کنم
گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقيبت آيد ز در
گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم

گفتی که تلخی های می گر ناگوار افتد مرا
گفتم با نوش لبم آن را گوارا می کنم
گفتی چه می بينی بگو در چشمت چون آيينه ام
گفتم که من خود را در او عريان تماشا می کنم

گفتی که از بی طاقتی دل قصد يغما می کند
گفتم که با يغماگران باری مدارا می کنم
گفتی که پيوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزان تر از اين من با تو سودا می کنم

گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گويم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
گفتی اگر از پای خود زنجير عشقت وا کنم
گفتم ز تو ديوانه تر دانی که پيدا می کنم

 

بیان دیدگاه